دیبـی



دی‌شب از شاپور بنیاد تو استوریم نوشتم:

دیگر

نه می‌گریزم

نه به فتح جهان‌های متروک می‌روم »

از دی‌شب سبکم. رهام. مثل بغضی که گریه شده باشه. مثل یه چیزی که تو حلقم بوده باشه و بتونم بیارمش بیرونحالا راحت نفس می‌کشم. مثل زنجیری که به پام بوده و‌ نمی‌تونستم راه برمحالا‌ می‌دَوَم. مثل دستبندی که به دستم بوده و دستام رو به هم چسبونده بوده. حالا می‌رقصم

درد و جای حالت قبلی رو تن و روحم مونده اما فعلا تو حال و هوایِ لذت رهایی ام، خیلی به جایی که رو تنم گذاشته توجه نمی‌کنم.

و به طرز مسخره‌ای یعد از یک ماه امروز تونستم رو کارم تمرکز کنم، و به شکل بهتری رو خودم تمرکز کنم. انگار از ریل خارج شده بودم و حالا دوباره به خط برگشتم.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی شارپ ایران جستجو گر فایل های موجود در وب کافه کابوک محو نحو My Stuff خیبر صهیون تحقیقاتی ویب گاه تهران اینتکس فروش تشک بادی کاناپه بادی و قایق بادی اوهام یک مهاجر روزگار من دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه